نقد دبورا یانگ درباره «جهان نیمکره شمالی»

به گزارش گروه فرهنگ و هنر برنا؛ دبورا یانگ منتقد هالیوود ریپورتر و ورایتی نقدی بر فیلم «جهان، نیمکره شمالی» که تاکنون حضور جهانی موفقی را تجربه کرده نوشته و آن را مورد تحسین قرار داده است.

یانگ در مطلب خود نوشته است:

«جهان نیمکره شمالی» برنده جایزه ایژن فیوچر (Asian future) ازجشنواره فیلم توکیو شده است و همچنین در جشنواره کودک و نوجوان شیکاگو به نمایش در‌آمده است.

داستان این فیلم در دهه 1980 و بعد از جنگ فرساینده ایران و عراق می‌گذرد. «جهان، نیمکره شمالی» زندگی سخت، اما توام با امید یک خانواده بدون پدر در استان خوزستان که یک استان جنوبی و دور افتاده است را به تصویر می‌کشد.

فیلم اول حسین تهرانی به دقت ساخته شده است. تهرانی در این فیلم مخاطب را با کاراکترهایی که به خوبی ساخته و پرداخت شده روبرو می‌کند.

پیچیدگی‌های موجود در قصه و همچنین صحنه پایانی معماگونه، مخاطب را با یک تصمیم‌گیری سخت مواجه می‌کند. حساسیت بالای کارگردان در جزییات این فیلم مشخص است و نشان می‌دهد با استعدادی مواجهیم که ارزش دنبال کردن را دارد.

احمد کوچولو ( رضا شوهانی ) یک کودک سرسخت اما شجاع و نوآور است. در مقدمه کوتاه و فوق العاده فیلم می‌بینیم احمد یک کبوتر سفید برای فروش به بازار آورده است، کبوتری که در حال بال زدن است.

تهرانی روی پیشخوان‌های رنگارنگ مغازه‌ها که روی آنها ماهی است، روی لباس‌ها و … تامل می‌کند. دیدن مردی که سر کبوتر احمد را از تنش جدا می‌کند نشان دهنده برتری آدم قوی بر ضعیف است.

در ادامه غافلگیرانه و انتقام و فرار احمد از مردی که کبوترش را کشته، اینطور به نظر می‌آید  که او کاملا شبیه به مادرش است. مادری که یک زن روستایی سختی کشیده است. سختی که در پس آن بصیرتی نهفته است. مادر دیگر از کار کردن برای دیگران خسته شده و می‌خواهد خودش مالک زمین باشد.

تصمیم مادر برای ترک تحصیل احمد و کار کردن سر زمین قابل سرزنش است. اما با توجه به اینکه احمد علاقه‌ای به درس خواندن ندارد، به نظر می‌رسد که این موضوع برای احمد و خانواده ناراحت کننده نیست. همچنین باید در نظر گرفت که این زمین و کار مربوط به یک تجارت خانوادگی است.

نقطه عطف «جهان نیمکره شمالی» جایی است که احمد موقع شخم زدن زمین توسط تراکتور، یک استخوان انسان  پیدا می‌کند.

اگر چه مادر احمد با عصبانیت استخوان را متعلق به یک ایرانی نمی‌داند و اینگونه مسئله را بی‌اهمیت نشان می‌دهد، اما احمد عمیقا ناراحت به نظر می‌رسد. به نظر احمد استخوان مربوط به بدن یک انسان بوده و نژاد او هیچ اهمیتی ندارد. گویا استخوان متعلق به یکی از کشته شدگان جنگ اخیر است، چرا که قصه بعد از جنگ روایت می شود.

شرایط وقتی بدتر می‌شود که می‌فهمیم به دلیل اینکه ممکن است در زمینهای شهرهای جنگ زده، مین وجود داشته باشد، مسئولین، هر زمینی که در آن چیزی پیدا شود را مصادره می‌کنند. به همین دلیل مادر احمد سعی دارد استخوان را پنهان کند. استخوانی که بالاخره گریبان این خانواده را می‌گیرد. تهرانی در این فیلم از تفنگ روی دیوار نگذشته (اصطلاحی برای استفاده از چیزهایی که در صحنه می‌بینیم و استفاده درست از آنها در پیشبرد قصه) و استخوان را وارد قصه می‌کند. به عنوان مثال قصه دوست احمد که در جنگ پدر خود را از دست داده و جنازه اش پیدا نشده، پیغام خوبی است درباره این موضوع که همه انسان‌ها با وجود تفاوت نژادی با یکدیگر برابرند. ظرفیت احمد برای پذیرش عقاید بزرگی مثل موضوع فوق، به او بزرگی و نجابت می‌بخشد، و از منظر دراماتیک، او در صحنه‌های آخر به این عقاید عمل می‌کند.

تهرانی در هنگام ساخت فیلمنامه خود، خیلی درست و با قدرت صحنه‌های حاوی کلیشه را مدیریت و کارگردانی کرده است، به عنوان مثال در خواستگاری اجباری نعمت، با تمرکز روی واکنش‌های مادر احمد وخانواده داماد، تهرانی این صحنه و فضا را قانع‌کننده و قابل باور کرده است.

فیلمبرداری «جهان، نیمکره شمالی» با نماهای واقع‌گرایانه، مستند‌گونه و بدون عجله است. کلوزآپ‌ها و قاب‌های بسته کمی در فیلم وجود دارد. تاکید روی مزرعه‌های پر از خاک و غبار، توسط فیلمبردار فیلم، مرتضی مقدسی، یک احساس غافلگیرکننده از رئالیسم را به ما القا می‌کند که با دیالوگ های مینیمال، این حس نیز تقویت شده است.

در پایان باید گفت که اولین فیلم بلند حسین تهرانی که یک فیلم مالیخولیایی و آرام در رابطه با کارگران فقیر و کشاورز است، یک صدای جدید و قوی را از ایرانیان به گوش ما می‌رساند.

انتهای پیام/

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس 0 رای موافق و 0 رای مخالف